بعد از دو سال جد و جهد درباب تحقیقات فخیمه، به نظر میرسد که باید تخم دوزرده گذاشته شده را در کنفرانسهای علمی وطنی و غیر وطنی نشان متخصصان امر بدهیم. استاد محترم هم بعد از دلجویی از ما، بابت برداشتِ مقاله مان از کنفرانس داخل شهری که داشتیم به بنده رخصت شرکت در هر مجمعی را دادند. ناگفته نماند که استاد ما خبر نداشته اند که ما اصلا از اول هم دل خوشی نداشتیم برای مقاله دادن در کنفرانسی که نه مسافرت دارد و نه هتل و نه شهر جدید.
بعد از رخصت استاد گرامی ، با پشتکار عالیه که از ما بعید می نمود سعی در پیدا کردن کنفرانسی کردیم حوالی موطن خودمان یعنی همان ایران عزیز. از انگلیس و فرانسه و ترکیه و امارات و یونان و هر جا که کنفرانس علمی در باب کامپوزیت و پلیمر و طبیعت و چوب و مکانیک و مواد و هر چیز مربوط یا نا مربوط دیگر ، داشت یک لیست تهیه کردیم. حالا برایتان مفصلا توضیح می دهیم که قضیه از چه قرار است. راستش ما دانشجوهای بی بضاعت برای رفتن به کنفرانس از دانشگاه فخیمه و دانشکده محترمه و دانشکده دانشجویان پوسیده شده در دانشگاه(دانشکده دانشجویان تحصیلات تکمیلی؟؟ سابق) و استاد و.. پول می گیریم. حالا حتما دو زاریتان افتاد که ما هم زرنگی به کار برده وبه سبک و سیاق بسیاری از اساتید و دانشجویان خارجی این جا می رویم کنفرانسی نزدیک خانه ، که با یک تیر دو نشان بزنیم.
سخن کوتاه کنم، لیست بلند بالایمان به دو گزینه رسید. یکی کنفرانسی در همین جزیره کیش خودمان برای مهندسان شیمی همه کاره و هیچ کاره و دیگری یک کنفرانسی در ولایت سوئد. حتما بر عموم خوانندگان روشن تر از آفتاب است که ما چقدر ذوق مر گیده شدیم از دیدن کنفرانسی در ولایت خودمان. چشمتان روز بد نبیند، دیدیم که مهلت فرستادن چکیده مقاله هم که گذشته، اما از آنجا که میدانسیتم بابا، اینجا ایران است یادت باشد هیچی حساب کتاب ندارد، یک میل زدیم و یک مقدار استعداد خواهش و تمنایمان را ورزش دادیم. اما اینبار واقعا چشمتان روز بد نبیند. با دیدن رقم ثبت نام چشمهایمان از کاسه برون افتاد، 400 یورو !!!حالا هنوز شک داریم هی چک می کنیم نکند این دلار است . حالا محض روشن شدن اذهان دوستان می گوییم این کنفرانسی که در سوئد است 325 یورو است و استاد محترم به ما گفت گران است بچه جان برو یک جایی توی آمریکا پیدا کن که بیشتر از 300-400 دلار نشود. بعد از آه و ناله از بخت نامراد و جیب خالی، چکیده ای ازتخم دو زرده مان را برای کنفرانس سوئده فرستادیم که مورد قبول افتاد. با استدعاهای زیاده استاد گرامی پول ثبت نام کنفرانسمان را داد.
برای آنکه سفره خوشیمان کامل شود دوستان ناباب تشویقمان کردند که مقاله ای برای کنفرانسی در آمریکا بدهیم و با آنها همسفر شویم. ما هم از خدا خواسته چکیده مقاله داده که آنجا هم مورد قبول افتاد . استاد محترم هم روی دور سر کیسه شل کردن افتاده و برایمان هی کنفرانس ثبت نام می کند.
حال از مسافرت به ایالت فخیمه سوئده و بعد آلمان و بعد ایران عزیز و بعد آمریکا چنان عروسی در ماتحت گرامی برپاست که نمی توانیم بنشینیم و مقاله هایمان را بنویسیم.
مارس 3, 2008 در 4:35 ب.ظ. |
خوشبختی بیشتر از این؟ دیگه چی میخوای دختر ؟ شانس بهت روکرده;)
مارس 3, 2008 در 4:43 ب.ظ. |
راستی ماهی حالا کی هست؟
مارس 4, 2008 در 9:20 ق.ظ. |
آخرش چی ؟ می آی ایران؟ در ضمن من قبلا هم این کامنتو گذاشته بودم.
مارس 4, 2008 در 12:54 ب.ظ. |
چقدر نبودم اینجا. چه خوب که می خوای بری عیاشی. 🙂 😀
مارس 4, 2008 در 2:58 ب.ظ. |
ماهی جان حالا که خوشحالی پس حتما توی بازی ترانه ها شرکت کن دعوتی
مارس 4, 2008 در 4:16 ب.ظ. |
خوش بگذره… سوغاتی میخوایم…
مارس 4, 2008 در 4:40 ب.ظ. |
باران جان نزن اومدم:)
بلیط واسه آخر خرداد دارم. تاریخ دقیقش رو واستون میل میزنم:)) از الان یادتون باشه نرید جایی ها:))
خونه باشید.
مارس 5, 2008 در 5:25 ق.ظ. |
چقدر اینجا نبودم. چه خوب که میای. س. ج هم فکر کنم سه ماه و نیم دیگه بیاد. شاید با هم برسین.
مارس 5, 2008 در 10:15 ق.ظ. |
بالاخره میآی بازی؟ راستی اگه به منم بگی کی میای میام میبینمت;)