این آهنگ گروه آبجیز رو دوست دارم. دوستش ترکش کرده . این هی می گه برگرد . نکته جالبش اینه که به جای اینکه بگه تو فلانی و بهمانی و خوبی و خدایی از خودش می گه و اینکه چقدر اعصابش خرد شده و خیلی محکم هی می گه برگرد.
خیلی وقتها به این قضیه قکر می کنم که ما چقدر احساساتمون رو نادیده می گیریم و فکر می کنیم مهم نیستند بعد اینها میرن یک جور دیگه سر باز می کنن، معمولا هم با شکل و شمایل تر تمیز و مردم پسندی ظاهر می شند البته به تصور خودمون.
یادمه اوایلی که با علی دوست بودم . توی دعوا و جر و بحثهای عشقولانه یک چیز باحالی به من گفت . طبق معمول دعوا هر کی می خواست خودش حق به جانب باشه . بهترین راه حق به جانب بودن هم اینه که هی بگی این کار درست نیست اون کار درسته.
علی بهم گفت: «به جای اینکه بگی این کار درست نیست بگو من دوست ندارم این کارت رو.» دیدم واقعا درست میگه اینجوری به طرف بر نمی خوره و موضع دفاعی نمی گیره . بعد هم بدون موضع گیری به حرفت گوش میده.
خلاصه همه اینها رو یک دوست یادم انداخت .دوستی که شاکی بود از رفیقش که به جای اینکه مشکلش رو بهش بگه براش سخنرانیهای اخلاق مدارانه کرده بود.
انگار هزاران ساله که توی گوش ما گفتند این احساسات شما پست و ناچیز هست نادیده اش بگیرید . حالا هی باید به خودمون یاد آوری کنیم که هر چی حس می کنیم واقعیه و ارزش گفتن داره،لزومی نداره توی زر ورق قضاوت های خدا مدارانه و دروغی بپیچیمش .
مِی 23, 2008 در 8:15 ب.ظ. |
بیان احساس به طور درست محبت میاره چیزی که تو ایران عکسش را یاد میدن…..
واسه پست قبلیت هم کامنت گذاشتم اگه درست به خاطرم مونده باشه تولدته . 27 سالگیت مبارک
مِی 23, 2008 در 9:18 ب.ظ. |
سلام پگاه جان. چک نکرده بودم. ممنون از تبریکت:)
مِی 24, 2008 در 3:45 ق.ظ. |
تولد دیروزت مبارک!