من از چشمهای تاریک می ترسم.

خواب دیدم کیفم را گذاشتم روی نیمکتی ؛ بر می گردم بر دارم، می بینم همه چیزش بیرون ریخته است ، پخش و پلا. به پلیس می گویم. می گوید کیفت را می گذاریم روی نیمکت ببینیم کی می آید ، بر میگردم خانه. پلیس زنگ میزند با هفت و هشت نفر می آیند تو. یکیشان را می شناسم همانی هست که صبح دیدم. می گوید طرف را پیدا کردیم از کیفت چیزی بر نداشت فقط عکسهای دوربینت را نگاه می کرد. بعد انگار از صحنه حذف می شود. یکی از همراهانش  نزدیک می شود و توی چشمهایم خیره می شود. قیافه اش شبیه نماینده دادستان دادگاه ابطحی است . همان که پیر تر بود و کوتاهتر با چشمهای گود افتاده و گنده اش. لرزه به تنم می افتد . می گوید ما خودمان از  دارو دسته دزد هستیم . می گویم نه. من خودم امروز این پلیس را دیدم . میگوید او هم فکر میکند ما همکارش هستیم.  با تمام وجود فریاد می زنم.

صحنه عوض می شود.

توی یک پارک هستم. انگار فستیوالی برگذار می شود خیلی شلوغ است .  من گروگان یک نفر هستم . تهدیدم می کند با اسلحه، اما من اسلحه اش را نمی بینم. راه میروم. همراهم می آید . ظاهرا آزاد هستم . هیچ کسی هم  نمیداند که  من گروگانم. حتی علی که من باهاش قدم میزنم و حرف میزنم.  مرد میگوید اگر داد بزنی و حرفی بگویی همه را به رگبار می بندم .  اینجوری  غیر از خودت خیلی های دیگر هم کشته میشوند. انگار من صحنه رگبار زدن مرد و کشته شدن آدمها را  قبلا دیده ام یا با حرف مرد تصور میکنم. نمیدانم . اما زنی را میبینم که بچه اش بغلش است و کنار اجاق گازی ایستاده و با رگبار مرد به زمین می افتد. مرد این بار بی چهره است. از خواب می پرم.

3 پاسخ to “من از چشمهای تاریک می ترسم.”

  1. پگاه Says:

    چه کنایه های خوبی ممنون

  2. ali Says:

    man fek mikonam bayad be ye pezeshk morajee koni to siasat zade shodi
    tarikhe iran neshoon mide inja badaz jange nahavand roooze khosh nadashte abjie golam

  3. goalpesar Says:

    جالبه آخه من هم چند وقته خواب هام تحت تاثیر قرار گرفتن اما اکثراً دلگرم کنندست.

برای goalpesar پاسخی بگذارید لغو پاسخ